رکود چیست؟
درنظر اول عبارت است از پیدا شدن «اضافه تولید» یعنی پرشدن بازار از
کالاهایی که مشتریِ ندارد. وقتی در بازار مشتری نباشد و کالاها فروش نرود
طبعاً تولید کالاها نیز کاهش یافته و متوقف میشود
و به دنبال آن تعطیلی کارخانهها و بیکاری وسیع و میلیونی کارگران پیش
میآید که به نوبه خود فروش کالاها را باز هم دشوارتر کرده و بر عمق بحران
میافزاید سیستم اعتباری سرمایهداری
از کار بازمیماند، بدهکاران توان پرداخت بدهی خود را در سر موعد از دست
میدهند. بهای سهام شرکتها در بازار تنزل میکند، موسسات سرمایهداری یکی
پس از دیگری ورشکست میشوند.
بنا به تعریف رکود اقتصادی در چارچوب چرخه اقتصادی، دورهای را گویند که
اقتصاد حالت انقباضی به خود میگیرد و کوچک میشود. به عبارت دیگر رشد اقتصادی در این دوره منفی است. این مدت معمولاً دو دوره ۳ ماهه پی در پی تعریف میشود.[۲]
تعریف کلی تری که از رکود اقتصادی ارائه میشود عبارت است از پایین آمدن
قابل توجه فعالیتها در کل اقتصاد که حداقل چند ماه به طول انجامد.[۳] اثرات رکود اقتصادی معمولاً به حدی است که در بخشهای مختلف اقتصاد از قبیل رشد تولید ناخالص داخلی، اشتغال، درآمدهای واقعی، تولید صنعتی و قیمتهای عمده و خرده فروشی قابل مشاهده است. رکود اقتصادی به علت پایین آمدن تقاضا به وجود میآید.[۴]
تفاوت کسادی و رکود اقتصادی:
سیر نزولی رشد اقتصادی که برای چند دوره سهماهه ادامه یابد، نشاندهنده وضعیت «کسادی» اقتصادی است وهرگاه این دوره زمانی بیشتر شود «رکود» اقتصادی نامیده میشود درموردی که رشد اقتصادی برای مدتی آهسته اما غیر منفی باشد اصطلاحاً به «توقف رکودی» معروف است. کسادی، رکود و توقف رکودی را معمولاً تحت عنوان بحران مالی طبقهبندی نمیکنند زیرا از مواردی هستند که علاوه بر بازارهای مالی سایر بازارها را تحت تأثیر قرار میدهند. بسیاری از کارشناسان معتقدند که این موارد نیز تحت تأثیر بحرانهای مالی شکل گرفتهاند به عنوان مثال رکود عظیم اقتصادی دهه ۱۹۳۰درپی وقوع بحرانهای مالی مانند:هجوم بانکی، سقوط بازار سهام به وجود آمد. بحرانهای وامهای رهنی پرخطر و ترکیدگی حباب مسکن، درآمریکا و برخی کشورهای دیگر را فراهم کردهاست.[۵]
رکودهای عمده :
هراس ۱۸۳۷
هراس مالی که در بهار ۱۸۳۷ اقتصاد آمریکا را در کام خود فرو برد، از جمله شدیدترین بحرانهای بانکی تاریخ این کشور بود و رکودی را در میدان کسبوکار آن پدیدآورد که تا شش سال نتوانست از زیر بارش کمر راست کند. ورشکستگی و زیانهای واردشده بر بانکها از محل وامهایی که پرداخته بودند، ارزش داراییهایشان را در پنج سال بعد ۴۵ درصد کاهش داد و ۱۹۴ بانک از ۷۲۹ بانکی که آن هنگام مجوز داشتند، وادار شدند که درهایشان را به روی مشتریان ببندند. قیمت اوراق بهادار بانکها، شرکتهای خطوط راهآهن و صنایع در بازارهای بورس آغازین آن روزگار سقوط کرد. بر این پایه، بروز این آشوب را واقعاً میتوان به ورشکستگی بانکها و عدم اعتماد افراد به پول کاغذی که در آن زمان داشت رواج مییافت، نسبت داد. همهٔ بانکها دست از پرداخت در قالب سکههای طلا و نقره شستند، چون به خاطر تعطیلی «بانک دوم» آمریکا مردم به آنها هجوم آورده بودند. گذشته از بخش مالی، اثرات این بحران بر اقتصاد واقعی نیز چشمگیر بود. در میان بحرانهای مالی سده ۱۹ آمریکا، تنها بحران ۱۸۹۳ کاهشی بزرگتر از این بحران را در سرمایهگذاری پدیدآورد. در پی هراس سال ۱۸۳۷ رکودی پنج ساله در اقتصاد آمریکا پدید آمد، تعداد زیادی از بانکها ورشکست شدند، حباب بازار مسکن ترکید و بیکاری تا اندازه بیسابقهای بالا رفت.[۶]
رکود بزرگ ۱۹۲۹
رکود ۱۹۲۹ فاجعهبارترین و خانمانبراندازترین بحران و شناختهشدهترین سقوط بازار بورس در طول تاریخ اقتصاد آمریکا و دنیا بود. رکود اقتصادی شدیدی بود که در دهه پیش از جنگ جهانی دوم در دنیا درگرفت. زمان وقوع رکود بزرگ در کشورهای مختلف فرق میکرد، اما در بیشتر آنها تقریباً در سال ۱۹۲۹ آغاز شد و تا دههٔ ۱۹۳۰ یا اوایل دههٔ ۱۹۴۰ ادامه یافت. بعد از رشد فزاینده بورسبازی در آمریکا در سالهای پایانی دهه ۱۹۲۰ که تا اندازهای بر رشد صنایع تازهای همچون خودروسازی و خبرپراکنی رادیویی استوار بود، شاخص سهام بازار بورس نیویورک در پنجشنبه، ۲۴ اکتبر ۱۹۲۹، ۱۳ درصد افت کرد. بورسبازی در بازار به گرفتاری ملی این کشور در دهه ۲۰ بدل شده بود و تازهواردها وامهای سنگینی میگرفتند تا بتوانند قیمت پیشنهادیشان را برای خرید بالاتر برند. با آغاز کندی سرعت رشد اقتصاد در ۱۹۲۹، قیمتها روندی کاهشی در پیش گرفتند و با سقوط بازار در اکتبر، اقتصاد آشفته شد. سقوط بازار بورس در سال ۱۹۲۹ چندین ریشه در پس خود داشت. ضعفهای ساختاری و رخدادهای خاصی که این سقوط را به رکودی بزرگ بدل کرد و شیوه گسترش بحران در میان کشورهای مختلف، از جمله این ریشهها بود. مورخان بر عواملی ساختاری چون ورشکستگی گسترده بانکها و سقوط بازار بورس اشاره میکنند. در برابر، اقتصاددانانی مانند میلتون فریدمن با انگشت، عواملی مالی نظیر اقدامات فدرالرزرو در کاهش عرضه پول و نیز تصمیم انگلستان برای بازگشت به نظام پایه طلا با نسبتهای پیش از جنگ جهانی اول را نشان میدهند و آنها را در بروز بحران مقصر میدانند.[۷]